هم‌قافیه با باران

آن را که جای نیست همه شهر جای اوست

جمعه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۳۹ ق.ظ

آن را که جای نیست همه شهر جای اوست
درویش هر کجا که شب آید سرای اوست

بی‌خانمان که هیچ ندارد بجز خدای
او را گدا مگوی که سلطان گدای اوست

مرد خدا به مشرق و مغرب غریب نیست  
چندانکه می‌رود همه ملک خدای اوست

آن کز توانگری و بزرگی و خواجگی
بیگانه شد به هر که رسد آشنای اوست

کوتاه دیدگان همه راحت، طلب کنند  
عارف بلا، که راحت او در بلای اوست

عاشق که بر مشاهده‌ی دوست دست یافت
در هر چه بعد از آن نگرد اژدهای اوست

بگذار هر چه داری و بگذر که هیچ نیست    
این پنج روزه عمر که مرگ از قفای اوست

هر آدمی که کشته‌ی شمشیر عشق شد    
گو غم مخور که ملک ابد خونبهای اوست

از دست دوست هر چه ستانی شکر بود   
 سعدی رضای خود مطلب چون رضای اوست

سعدی

۹۵/۰۳/۲۱
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران