آه چه شام تیره ای، از چه سحر نمی شود
چهارشنبه, ۹ تیر ۱۳۹۵، ۰۵:۳۴ ق.ظ
آه چه شام تیره ای، از چه سحر نمی شود
دیو سیاه شب چرا جای دگر نمی شود
سقف سیاه آسمان سوده شده ست از اختران
ماه چه، ماه آهنی، این که قمر نمی شود
وای ز دشت ارغوان، ریخته خون هر جوان
چشمِ یکی به ماتمِ این همه تر نمی شود
مادر داغدار من! طعنه ی تهنیت شنو
بهر تو طعن و تسلیت، گرچه پسر نمی شود
کودک بینوای من، گریه مکن برای من
گرچه کسی به جای من، بر تو پدر نمی شود
باغ ز گل تهی شده، بلبل زار را بگو:
«از چه ز بانگ زاغ ها، گوش تو کر نمی شود»
ای تو بهار و باغ من، چشم من و چراغ من
«بی همگان به سر شود، بی تو به سر نمی شود»
حمید مصدق
۹۵/۰۴/۰۹