ابر تیره روی ماه آسمانم را گرفت
چهارشنبه, ۲۶ شهریور ۱۳۹۳، ۰۶:۳۸ ب.ظ
ابر تیره روی ماه آسمانم را گرفت
کربلا از من عموی مهربانم را گرفت
وقت دلتنگی همیشه او کنارم می نشست
بی وفا دنیا انیس و هم زبانم را گرفت
از سر دوش عمویم عرش حق معلوم بود
منکر معراج از من نردبانم را گرفت
من به قول آن عمو فهمم ورای سنم است
دیدن تنهایی بابا توانم را گرفت
روز عاشورا چه روزی بود حیرانم هنوز
جان کوچک تا بزرگ خاندانم را گرفت
خرمن جسمی نحیف و آتش داغی بزرگ
درد رد شد از تنم روح و روانم را گرفت
تار شد تصویر عمه، از سفر بابا رسید
آن مَلَک آهی کشید و بعد جانم را گرفت
کاظم بهمنی
۹۳/۰۶/۲۶