هم‌قافیه با باران

ازل برای ابد مُلک لایزالش بود

پنجشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۴، ۰۵:۰۳ ب.ظ

ازل برای ابد مُلک لایزالش بود
چه فرق می‌کند آخر که چند سالش بود؟

حریم عرش خدا بود سقف پروازش

تمام، وسعت عالم به زیر بالش بود

هم‌او که خون خدا را به شیر خود پرورد

بزرگ کرب و بلا طفل خردسالش بود
...
پس از غروب که خورشید راه خانه گرفت
چراغ کوچة شب قامت هلالش بود

زمین شب‌زده را رشک آسمان می‌کرد

اگر فزون‌تر از آن خطبه‌ها مجالش بود

2
قلبی شکسته بود، وضویی جبیره شد
سروی نشسته بود، عشایی وُتیره شد

اشکی کنار پنجره غلتید، گر گرفت

آهی به روی آینه افتاد، تیره شد

پهلویی از شقاوت نامحرمی شکافت

اشکی برای محرم دردی ذخیره شد

اف گفت بر سکوت بنی‌آدم آسمان

نسلی نگاه کرد، گناهی کبیره شد

بانویی از تمام دلش چشم بست و رفت

مردی غمِ تمامِ جهان را پذیره شد

3
بر ساحل شکافته پهلو گرفته بود
ماهی که از ادامة شب رو گرفته بود

آرامشی عجیب در اندام سرو بود

گویا تنش به زخم تبر خو گرفته بود

دستی به دستگیرة دروازة بهشت

دستی دگر بر آتشِ پهلو گرفته بود

برخاست تا رسد به بهاری که رفته بود

آهو عجیب بوی پرستو گرفته بود

آن شب چگونه مرگ به بانو جواز داد؟

او که همیشه اذن ز بانو گرفته بود
...
پشت زمین شکست؛ خدا گریه اش گرفت
وقتی علی دو دست به زانو گرفته بود

۹۴/۰۱/۰۶
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران