از آسمون، خونه که می باره
از آسمون، خونه که می باره
پاییز ما پاییز خوبی نیست
دیوونه ایم با اینکه می دونیم
دیوونه بودن چیز خوبی نیست
دلخوش به چی هستی؟ کدوم فردا؟
دنیای ما بدجور بی رحمه
حال تو رو هیشکی نمی دونه
حرف منو هیچ کس نمی فهمه
عمریه که اسم اتاق ما
یا انفرادی یا که تابوته
سیگارتو آهسته روشن کن
دنیای ما انبار باروته!
میریم از این زندون تکراری
زندون تازه اونور مرزه
تا صبح گریه می کنی هر شب
با شونه هات دنیام می لرزه
می میری و درها به روت بسته س
می میرم و راه فراری نیست
این شهرو می بخشی و می بخشم
از هیچ کس هیچ انتظاری نیست
از کوچه ها آهسته رد می شم
خالی ِ از هر حسّ و احساسم
اونقد غریبه ن آدما، انگار
غیر از تو هیچ کس رو نمی شناسم
عمریه که اسم اتاق ما
یا انفرادی یا که تابوته
هر روز با تردید می تابه
آزادی خورشید، مشروطه!
هر کس که حرف مهربونی زد
توو دستای سردش تفنگی داشت
این داستان تلخ نسلی بود
که آرزوهای قشنگی داشت
سید مهدی موسوی