هم‌قافیه با باران

از آن زمان که زهجر تو دربه در شده ام

سه شنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۵، ۰۸:۲۵ ق.ظ

از آن زمان که زهجر تو دربه در شده ام
نبوده ای که ببینی شکسته تر شده ام

قدی خمیده و مویی سفید و رویی زرد
دگر نمانده شکوهی و مختصر شده ام

تویی بهار دل انگیزِ تاج گُل بر سر
منم خزان زده باغی که بی ثمر شده ام

از آن زمان که میان تو و دلم جنگ است
برای نیزه ی غم های تو سپر شده ام

تمام حرف دلم را زدیده ام برخوان
که با ندیدن روی تو خون جگر شده ام

ندارم از تو گلایه که تحفه ی عشق است
اگر هلال غریب شب و سحر شده ام

تمام هستی من کوله ای و بر دوشم
برای هستی گمگشته در سفر شده ام

دوباره ابر غم است و غروب دلتنگی
دوباره بی تو اسیر شبی دگر شده ام

مرتضی برخورداری

۹۵/۱۰/۲۸
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران