از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
دوشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۴، ۱۰:۲۲ ب.ظ
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سر نگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران
رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند
هر چه آفاق بجویند کران تا به کران
میروم تا که به صاحبنظری باز رسم
محرم ما نبود دیده ی کوته نظران
دل چون آینه ی اهل صفا می شکنند
که ز خود بی خبرند این ز خدا بی خبران
دل من دار که در زلف شکن در شکنت
یادگاریست ز سرحلقه ی شوریده سران
گل این باغ به جز حسرت و داغم نفزود
لاله رویا تو ببخشای به خونین جگران
ره بیدادگران بخت من آموخت تو را
ورنه دانم تو کجا و ره بیدادگران
سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن
کاین بود عاقبت کار جهان گذران
شهریارا غم آوارگی و دربدری
شورها در دلم انگیخته چون نوسفران
شهریار
۹۴/۰۹/۳۰