هم‌قافیه با باران

از جان خود اگر چه گذشتم به راحتی

چهارشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۵، ۰۵:۵۸ ق.ظ

از جان خود اگر چه گذشتم به راحتی
دل کنده‌ام ولی ز تنت با چه زحمتی

می‌خواستم به پات سرم را فدا کنم
اما به خواهر تو ندادند مهلتی

کی گفته قطعه‌قطعه‌شدن درد آور است؟
مُردن به عشق تو که ندارد مشقتی

بهتر نبود جای تو من کشته می‌شدم؟
بی‌تو چگونه صبر کنم... با چه طاقتی؟

از بس برای زخم لبت گریه کرده‌ایم
چشمی ندیده‌ام که ندیده جراحتی

تو رفتی و غرور حریمت شکسته شد
هنگام غارت حرم، آن هم چه غارتی

آتش زدند خیمه‌ی ما را و بعد از آن
دزدیده شد تمامی اشیاء قیمتی

این بچه‌ها تمامی‌شان لطمه خورده‌اند
با من ولی به شکوه نکردند صحبتی

کم مانده بود خم بشوم کم بیاورم
از دست تازیانه‌ی بی‌رحم لعنتی

غصه نخور حقیر نشد خواهرت حسین
از فتح شام آمده‌ام با چه هیبتی

شرمنده‌ام رقیه‌ی تو در خرابه ماند
لطفی کن و سراغ نگیر از امانتی

عباس اگر نبود اسارت چه سخت بود
ممنونم از حمایت آن چشم غیرتی

مصطفی متولی

۹۵/۰۹/۱۰
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران