از دست های گرم تو کودکان توأمان آغوش خویش
چهارشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۳۱ ق.ظ
از دست های گرم تو
کودکان توأمان آغوش خویش
سخن ها می توانم گفت
غم نان اگر بگذارد.
نغمه در نغمه در افکنده
ای مسیح مادر، ای خورشید،
از مهربانی بی دریغ جانت
با چنگ تمامی ناپذیر تو سرودها می توانم کرد
غم نان اگر بگذارد.
رنگ ها در رنگ ها دویده
از رنگین کمان بهاری تو
که سراپرده در این باغ خزان رسیده
برافراشته است
نقش ها می توانم زد
غم نان اگر بگذارد.
چشمه ساری در دل و
آبشاری در کف
آفتابی در نگاه و
فرشته ای در پیراهن،
از انسانی که تویی
قصّه ها می توانم کرد
غم نان اگر بگذارد.
احمد شاملو
کودکان توأمان آغوش خویش
سخن ها می توانم گفت
غم نان اگر بگذارد.
نغمه در نغمه در افکنده
ای مسیح مادر، ای خورشید،
از مهربانی بی دریغ جانت
با چنگ تمامی ناپذیر تو سرودها می توانم کرد
غم نان اگر بگذارد.
رنگ ها در رنگ ها دویده
از رنگین کمان بهاری تو
که سراپرده در این باغ خزان رسیده
برافراشته است
نقش ها می توانم زد
غم نان اگر بگذارد.
چشمه ساری در دل و
آبشاری در کف
آفتابی در نگاه و
فرشته ای در پیراهن،
از انسانی که تویی
قصّه ها می توانم کرد
غم نان اگر بگذارد.
احمد شاملو
۹۵/۰۵/۰۶