هم‌قافیه با باران

از سر کوی تو گیرم که روم جای دگر

سه شنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۴، ۱۱:۴۴ ق.ظ
از سر کوی تو گیرم که روم جای دگر
کو دلی را که سپارم به دلآرای دگر

عاقبت از سر کوی تو برون باید رفت
گیرم امروز دگر ماندم و فردای دگر

مگر آزاد کنی، ورنه چو من بنده ی پیر
گر فروشی، نستاند ز تو مولای دگر

عاشقان را طرب از باده ی انگوری نیست
هست مستان ترا نشئه زصهبای دگر

بهر مجنون تو این کوه و بیابان تنگ است
بهر ما کوه دگر باید و صحرای دگر

ما گدائی در دوست به شاهی ندهیم
زان که این جای دگر دارد و، آن جای دگر

گر به بتخانه ی چنین نقش رخت بنگارند
هرکه بیند، نکند میل تماشای دگر

راه پنهانی میخانه نداند همه کس
جز من و زاهد و شیخ و دو سه رسوای دگر

دل "فرهنگ" ز غم های جهان خون شده بود
غم عشق آمد و افزود به غم های دگر

ابوالقاسم فرهنگ شیرازی
۹۴/۱۰/۲۹
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران