هم‌قافیه با باران

از شوق تماشای شب چشم تو سرشار

يكشنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۵، ۱۰:۱۴ ب.ظ

از شوق تماشای شب چشم تو سرشار
آیینه به دست آمده‌ام بر سر بازار
 
هر غنچه به چشم من دلتنگ جز این نیست
یادآوری خاطره‌ی بوسه‌ی دیدار
 
روزی که شکست آینه با گریه چه می‌گفت؟
دیوار به آیینه و آیینه به دیوار!
 
کشتم دل خود را که نبینم دگری را
یک لحظه عزادارم و یک عمر وفادار
 
چون رود که مجبور به پیمودن خویش است
آزاد و گرفتارم – آزاد و گرفتار
 
ای موج پر از شور که بر سنگ سرت خورد
برخیز فدای سرت، انگار نه انگار
 
تا لحظه‌ی بوسیدن او فاصله‌ای نیست
ای مرگ به قدر نفسی دست نگه‌دار
 
فاضل نظری

۹۵/۰۶/۲۱
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران