هم‌قافیه با باران

از لطف و دستگیری تو حرف می زنم

يكشنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۰۱ ب.ظ

از لطف و دستگیری تو حرف می زنم
از شیوهٔ‌ امیری تو حرف می زنم

از وصله وصله های ردای خلافتت
مولا ز بی نظیری تو حرف می زنم

از سفره های نیمه شبت در خرابه ها
از کهکشان شیری تو حرف می زنم

بر شانهٔ‌ تو جای یتیمان کوفه بود
از اوج سر به زیری تو حرف می زنم

از چاه اشک و آه فراق و حکایتِ
شبهای گوشه گیری تو حرف می زنم

از بیست سال خانه نشینی و بی کسی
از غربت غدیری تو حرف می زنم

دیگر نفس به سینهٔ‌ من حبس می شود
وقتی که از اسیری تو حرف می زنم

داغ تو بیشتر به دلم چنگ می زند
هر چه که از دلیری تو حرف می زنم

از کوچه ها و روضهٔ‌ یار جوان تو
از ماجرای پیری تو حرف می زنم

دستان حیدری تو را صبر بسته بود
آنروز اگر که پهلوی مادر شکسته بود


یوسف رحیمی

۹۴/۰۴/۱۴
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران