از ماه و سال تازه تری ، از بهار هم
چهارشنبه, ۲ دی ۱۳۹۴، ۰۸:۱۴ ب.ظ
از ماه و سال تازه تری ، از بهار هم
از لحظه های پرتپش انتظار هم
بغض از گلوی صاعقه وا می کنی به خشم
با بوسه ای زغنچه بی برگ و بارهم
می بینی آنچه را که چو من در حساب نیست
چون آینه نمی گذری از غبار هم
رو می کنی زلطف به رویای خفتگان
سر می زنی به مردم شب زنده دار هم
دام از چه می نهی چو مجال گریز نیست
تیر از چه می زنی که نجنبد شکار هم
از زهد ما چه سود که خاصان درگهت
شکرت نگفته اند یکی از هزار هم
غرقیم در گناه و گرامی به نزد خلق
این آبرو مریز به روز شمار هم
افشین علاء
۹۴/۱۰/۰۲