از میوه ی حوایی تو سیر نخوردیم و شد از یاد،بگو سیب
پنجشنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۳، ۱۲:۴۵ ب.ظ
از میوه ی حوایی تو سیر نخوردیم و شد از یاد،بگو سیب
در یاد تو مانده است بهشتی شده بر باد،بگو سیب
من ماندم و این جرم قشنگ،آدم عاشق
عشق من عجب معرکه ای کرد در آن واد،بگو سیب
یکبار دگر باید از این ناله هراسید!
می.گِریمَ و آهم بکند عرش ز بنیاد،بگو سیب
من دزد شدم با تو بمانم که تو رفتی…
بیهوده تصور نکن از خاطر من میشوی آزاد،بگو سیب
لبخند تورا چند صباحی ست ندیدم
یکبار دگر خانه ات آباد بگو سیب…
متین فروزنده
۹۳/۰۷/۱۰