الا که از همگانت عزیزتر دارم
دوشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۵، ۰۶:۲۹ ب.ظ
الا که از همگانت عزیزتر دارم
شکسته باد دلم، گر دل از تو بردارم
اگر چه دشمن جان منی، نمی دانم
چرا ز دوست ترت نیز، دوست تر دارم
بورز عشق و تحاشی مکن که با خبری
تو نیز از دل من، کز دلت خبر دارم
قسم به چشم تو، که کور باد چشمانم
اگر به غیر تو با دیگری نظر دارم
اسیر سر به هوایی شوم، هم از تو بتر
اگر هوای یکی چون تو را، به سر دارم
کدام دلبری؟ آخر به سینه، غیر دلی
که برده ای تو، دل دیگری مگر دارم؟
برای آمدنم آن چه دیگران دانند
بهانه ای است که من مقصدی دگر دارم
دلم به سوی تو پر می زند که می آیم
به شوق توست که آهنگ این سفر دارم
دلم برای تو، یک ذره شد، هم از این روست
که شوق چشمه ی خورشیدت، این قدر دارم
اگر به عشق هواداری ام کنی وقت است
که صبر کرده ام و نوبت ظفر دارم
به شوکران نکنم خو، منی که در دهنت
سراغ بوسه ی شیرین تر از شکر دارم
شب است و خاطره ای می خزد به بستر من
تو نیستی و خیال تو را، به بر دارم
برای آن که به شوق تو پا نهم در راه
شب است و چشم شباویز با سحر دارم
حسین منزوی
شکسته باد دلم، گر دل از تو بردارم
اگر چه دشمن جان منی، نمی دانم
چرا ز دوست ترت نیز، دوست تر دارم
بورز عشق و تحاشی مکن که با خبری
تو نیز از دل من، کز دلت خبر دارم
قسم به چشم تو، که کور باد چشمانم
اگر به غیر تو با دیگری نظر دارم
اسیر سر به هوایی شوم، هم از تو بتر
اگر هوای یکی چون تو را، به سر دارم
کدام دلبری؟ آخر به سینه، غیر دلی
که برده ای تو، دل دیگری مگر دارم؟
برای آمدنم آن چه دیگران دانند
بهانه ای است که من مقصدی دگر دارم
دلم به سوی تو پر می زند که می آیم
به شوق توست که آهنگ این سفر دارم
دلم برای تو، یک ذره شد، هم از این روست
که شوق چشمه ی خورشیدت، این قدر دارم
اگر به عشق هواداری ام کنی وقت است
که صبر کرده ام و نوبت ظفر دارم
به شوکران نکنم خو، منی که در دهنت
سراغ بوسه ی شیرین تر از شکر دارم
شب است و خاطره ای می خزد به بستر من
تو نیستی و خیال تو را، به بر دارم
برای آن که به شوق تو پا نهم در راه
شب است و چشم شباویز با سحر دارم
حسین منزوی
۹۵/۱۲/۱۶