هم‌قافیه با باران

امروز نشستم دو سه خط نامه نوشتم

دوشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۴، ۰۴:۴۶ ق.ظ

امروز نشستم دو سه خط نامه نوشتم

از غصه و از هجر رخت نامه نوشتم

آقای پس پرده پس از عرض سلامی

میخواستم از عشق بگویم دو کلامی

در پرده بمان تا برسد وقت ظهورت

در شهر نمانده نه حلالی، نه حرامی

بر سر در خوش‌رنگ مکان‌های عمومی

مانده‌ست فقط از تو در این جامعه نامی

این جا به خدا هیچ کسی فکر شما نیست

تنهایی و تنها نکند فکر قیامی؟!

پیمانه به پیمانه شب مستی و خم شد

اما غرض از نامه شب نوزدهم شد

میخانه همین جاست اگر قدر بدانیم

امشب شب احیاست اگر قدر بدانیم

تو باعث بینایی چشم تر مایی

من نامه نوشتم به تو که یاور مایی

در نامه نوشتم به خداوند تو سوگند

باید که شفیعم بشوی پیش خداوند

ای کاش نگاهم به تماشای تو باشد

در نامه‌ی امسال من امضای تو باشد

راهی که قرار است در امسال بگیریم

ای کاش به سمت رخ زیبای تو باشد

امشب شب قدر است و شب ضربت بر سر

افتاده به محرابِ دعا حضرت حیدر

محراب شده خونی و دنیا شده ماتم

سر برده به زانوی خودش لاله از این غم

بردند همه از غم تو سر به گریبان

از خاتم پیغمبر و تا حضرت آدم

از بس که هوا تیره شده مردم ماندند

ماه رمضان آمده یا ماه محرم؟

وا کرده به محراب چه قرآن نفیسی

شمشیر کثیف پسر قاتل ملجم

امشب شب قدر است اگر قدر بدانی

تا آخر امسال تو شاید بتوانی

شاید بتوانی که خودت باشی و ربت

شاید بتوانی دل خود را بتکانی


مهدی رحیمی

۹۴/۰۴/۱۵
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران