امشب به حکم چشم تو چشمان من تر است
من عاشق تو هستم و این غم مقدّر است
هرچند خندههای تو دل میبَرَد ولی
اینگونه اخمکردنت ای ماه محشر است
حرفی بزن که باز دلم را تکان دهی
چیزی بگو، گلم، دل من زودباور است
یک عمر گِرد خانهات این دل طواف کرد
انگار این پرندهی وحشی کبوتر است
اردیبهشت پُرگل شیراز سینهات
باری، غزل بخوان که دهانت معطّر است
تا سایهی تو بر سر ِ من هست، عشق من!
باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است
بهمن صباغ زاده