امشب که دم گرفته غزلخوانی دلم
پنجشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۰۴ ب.ظ
امشب که دم گرفته غزلخوانی دلم
می آید آن عزیز به مهمانی دلم
آنک صدای پای صمیمی ترین بهار
آشفته کرده خواب زمستانی دلم
هی آسمان، به شادی این لحظه های سبز
انبــوه اختـران تو ارزانی دلم
در شهربند سینه، نمی گنجد ای عزیز
با یاد تو جنون بیابانی دلم
بازآ که تا سحر، شب شعر خیال تو
برپاست در ضیافت نورانی دلم
ابری تر از همیشه کنار دریچه ها
بر راه مانده دیده ى بارانی دلم
خورشید را به عرصه حیرت کشانده است
در مقدم تو آینه گردانی دلم
از آتش نیایش شب ها نشانه اند
این داغ ها که رُسته به پیشانی دلم
آغوش خسته باز کن ای هفت آسمان
اینـک رسیـده فصـل پَرافشــانی دلم
محمّدرضا روزبه
۹۵/۰۳/۱۳