اندوه شبهایی که خوابت را نباید دید
اندوه شبهایی که خوابت را نباید دید
اندوه باغ سیب، سیبی که نباید چید
اندوه برگی زرد که جا مانده از هر باد
بر شاخه ی پیری که وافریاد سر می داد
اندوه پشت بوق ماشین های تکراری
اندوه ابری که تو باشی و نمی باری
اندوه هرچه هست، هرچه نیست، هر اندوه
اندوه در اندوه در اندوه در اندوه
جمع است قبل گریه کردن های من در تخت
رود است بعد گریه کردن های تو در کوه
تنهایی فنجان قهوه بعد هر دیدار
تنهایی دیدارهای مانده بر دیوار
تنهایی بذر نهفته در میان خاک
تنهایی جویی میان حجمی از خاشاک
تنهایی یک مرد وقت گریه کردن هاش
تنهایی یک زن زمان ظرف شستن هاش
بغض است قبل گریه کردن های من در تو
درد است بعد گریه کردن های تو در من
ای شانه ی زیر تمام اشک های من
دریایی از آغوش در آغوش پیراهن
عمریست خوابت را نباید دید حتی من
شعری برای تو نباید گفت اما من...
شب ها، خیابان ها، قدم ها، بغض ها، گریه
گوشه به گوشه رنگ و بوی توست با گریه
بی خوابی شب های بی تابی و اندوهی
خواب دم صبحی، که می آیی و... مکروهی!
ای چشمهایت شعر خیس آسمانهایم
با دستهایت اشکهای چشم من را هم...
رضا طبیب زاده