هم‌قافیه با باران

اهل مدینه فاطمه ام را نظر زدند

سه شنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۴، ۰۵:۰۵ ب.ظ

اهل مدینه فاطمه ام را نظر زدند
با برق چشم خرمن جان را شرر زدند

در اول ربیع ، خزان شد بهار من
ماه مرا به آخر ماه صفر زدند

بهر تسلیِّ دلِ زهرا یهودیان
باهیزم و لگد به عزاخانه سر زدند

از چوب ، خون تازه روان شد به روی خاک
از بس که با غلاف به پهلوی در زدند

دیدند که با تو راه به جایی نمیبرند
نزدیکتر شدند و سرت را به در زدند

زهرا نبود آنکه بیافتد به روی خاک
سیلی به صورت زن من بی خبر زدند

تا آمدم به خویش جمالش کبود شد
بد سیرتان جمال مرا بی خبر زدند

هر قدر گفت دختر پیغمبرم نزن
اهل مدینه فاطمه را بیشتر زدند

این جایِ دستهای فلانی فقط نبود
این نقش را مُسَلمِّ چندین نفر زدند

معنی ور شکسته چو خواهی مرا ببین
سرمایه یِ امیدِ مرا از کمر زدند


مردی که هیچ ضربه به پشتِ کسی نزد
زهراش را جماعتی از پشتِ سر زدند

افتاد روی جفت علی لنگه ی دری
از بس که جفت جفت و فُرادی به در زدند

اهل مدینه با همه ی کینه های خود
سرو رشید باغ مرا با تبر زدند

محمد سهرابی

۹۴/۰۳/۲۶
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران