اگرچه بخت برآبم موافق من نیست
يكشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۱۸ ب.ظ
اگرچه بخت برآبم موافق من نیست
هزارشکر که در من هوای مُردن نیست
شنیدم از خود خورشیداین شکایت را
که من هنوز همانم زمانه روشن نیست
شنیدم از سگ ترسیده ی دوان در راه
که این سزای نگهبان کوی وبرزن نیست
شنیدم از در مسجد که رو به مردم بود
دراین هزار، خدا، در درون یک تن نیست
وگفت: دیده ام اینجا در این عبادتگاه
شمار مریم عمران که پاک دامن نیست
رسید لحظه ی زاییدن سوالی سخت
عجیب نیست که مرزجنون معین نیست!؟
جواب داد درختی در آن حوالی، زود:
که کرم ازخودمان است وباغ ایمن نیست!
وگفت:رسم خزان است و...درجهالت مُرد
وباز شکر، که در من هوای مردن نیست
مجتبی سپید
۹۶/۰۱/۰۶