هم‌قافیه با باران

اگر در کهکشانی دور دلی، یک لحظه در صد سال

جمعه, ۱۶ مهر ۱۳۹۵، ۱۰:۰۱ ق.ظ

اگر در کهکشانی دور
دلی، یک لحظه در صد سال،
یادِ من کند بی‌شک،
دل من، در تمام لحظه‌های عمر،
به یادش می تپد، پر شور.
*
من اینک، در دل این کهکشان نور
این منظومه‌های مهر
این خورشیدهای بوسه و لبخند،
این رخسارهای شاد،
شکوه ِ لطف‌تان را، با کدامین عمر صدها ساله،
پاسخ می‌توانم داد؟
*
مرا این دست‌های گرم
این جان‌های سرشار از صفا
یک عمر پرورده‌ست.
دلم، در نور و عطر ِ این محبت های رنگین،
زندگی کرده‌ست.
*
نگاه ِ مهرتان، جان‌بخش چون خورشید
به روی لحظه‌های من درخشیده‌ست
به جانم نیروی گفتار بخشیده‌ست.
*
صفای مهرتان را، با سراپای وجودم
با تمام تار و پودم،
می پذیرم، می برم با خویش.
مرا تا جاودان سرمست خواهد کرد،
بیش از پیش

صفای مهرتان، همواره بر من می فشاند نور
اگر از جان من، یک ذرّه ماند در جهان،
در کهکشانی دور...

فریدون مشیری

۹۵/۰۷/۱۶
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران