هم‌قافیه با باران

اگر دستی کسی سوی من آرد

جمعه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۵۸ ق.ظ

اگر دستی کسی سوی من آرد
گریزم از وی و دستش نگیرم
به چشمم بنگرد گر چشم شوخی
سیاه و دلکش و مستش نگیرم

به رویم گر لبی شیرین بخندد
به خود گویم که این دام فریب است
خدایا حال من دانی که داند ؟؟؟
نگون بختی که در شهری غریب است

گهی عقل آید و رندانه گوید
که با آن سرکشی ها رام گشتی
گذشت زندگی درمان خامی ست
متین و پخته و آرام گشتی

ز خود پرسم به زاری گاه و بی گاه
که از این پختگی حاصل چه دارم ؟؟؟
به جز نفرت به جز سردی به جز یأس
ز یاران عاقبت در دل چه دارم ؟؟؟؟

مرا بهتر نبود آن زندگانی
که هر شب به امیدی دل ببندم ؟؟؟
سحرگه با دو چشم گریه آلود
بر آن رؤیای بی حاصل بخندم ؟؟؟

مرا بهتر نبود آن زندگانی
که هر کس خنده زد گویم صفا داشت ؟؟؟
مرا بهتر نبود آن زندگانی
که هر کس یار شد گویم وفا داشت ؟؟؟

مرا آن سادگی ها چون ز کف رفت
کجا شد آن دل خوش باور من ؟؟؟
چه شد آن اشک ها کز جور یاران
فرو می ریخت از چشم تر من ؟؟؟

چه شد آن دل تپیدن های بی گاه
ز شوق خنده یی حرفی نگاهی ؟؟؟
چرا دیگر مرا آشفتگی نیست
ز تاب گردش چشم سیاهی ؟؟؟

خداوندا شبی هم راز من گفت
که نیک و بد در این دنیا قیاسی ست
دلم خون شد ز بی دردی خدایا
چو می نالم مگو از ناسپاسی ست

اگر دردی در این دنیا نباشد
کسی را لذت شادی عیان نیست
چه حاصل دارم از این زندگانی
که گر غم نیست شادی هم در آن نیست

 سیمین بهبهانی

۹۵/۰۳/۲۸
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران