اگر چه بر سرِ هر شاخه میوۀ هوسی است
چهارشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۶، ۰۵:۳۹ ب.ظ
اگر چه بر سرِ هر شاخه میوۀ هوسی است
میانِ باغ شغالِ گرسنه نیز بسی است
پرنده ای نتواند برآورَد آواز
در این بهار که هر شاخه میلۀ قفسی است
در این چمن به چه رو چشم وا کند نرگس
که هر طرف که بچرخد نگاه خار و خسی است
چگونه چهچهه از شوقِ دل زند بلبل
که هر کرانۀ این باغ وزوزِ مگسی است
چگونه سر زند از پشتِ آسمان خورشید
در این دیار که هر گوشه دودِ آهِ کسی است
درخت خشک شود این چنین که شاخۀ خشک
برای شاخۀ سرسبز ارّۀ هرسی است
خموش باش و مکن شکوه از ستمگرِ دهر
مکن که فاصلۀ مرگ و زندگی نفسی است
غلامعباس سعیدی
۹۶/۰۱/۳۰