هم‌قافیه با باران

اگر چه پای فراق تو پیرتر گشتم

چهارشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۵، ۰۷:۵۸ ق.ظ

اگر چه پای فراق تو پیرتر گشتم
مرا ببخش عزیزم که زنده برگشتم

شبیه شعله شمعی اسیر سوسویم
رسیده ام سر خاکت ولی به زانویم

بیا که هر دو بگرییم جای یکدیگر
برای روضه مان در عزای یکدیگر

من از گلوی تو نالم تو هم ز چشم ترم
من از جبین تو گریم تو هم به زخم سرم

من از اصابت آن سنگ های بی احساس
و از نگاه یتیمت به نیزه عباس

بر آن صدای ضعیفت بر این نفس زدنم
برای چاک لبانت به جای جای تنم

من از شکستن آن ابروی جدا از هم
تو از جسارت آن دست های نامحرم

به زخم کاری نیزه که بازی ات میداد
به نقش های کبودی که بر تنم افتاد

همین بس است بگویم که زخم تسکین است
و گوش های من از ضرب دست سنگین است

چگونه با که بگویم دو دل جدا ماندن
که پاره های دلم بین بوریا ماندن

چگونه با تو بگویم که نوزده کودک
ز جمع قافله خواهر تو جا ماندن

یکی دو تا که در آن شب درون خیمه و دود
میان حلقه آتش به شعله ها ماندن

یکی دوتا که زمان هجوم جان دادن
و چند تای دگر زیر دست و پا ماندن

دو طفل در بغل هم ز درد دق کردن
دو طفل موقع غارت زما جدا ماندن

یتیم های تو را جمع کردم اما از
فشار حلقه ی زنجیر بی صدا ماندن

چو گیسویت که به دست نسیم می پیچید
طناب گرد گلوی یتیم میپیچید

چهل شب است که با کودکان نخوابیدم
چهل شب است که از خیزران نخوابیدم

چهل شب است نه انگار چهار صد سال است
...هنوز پیکر تو در میان گودال است

هنوز....
 گرد تنت ازدحام می بینم
به سمت خیمه نگاه حرام می بینم

هر آن چه بود کشیده ز پیکرت بردند
مرا ببخش که دیر آمدم سرت بردند

مرا ببخش نبودم سر تو غارت شد
کنار مادرم انگشتر تو غارت شد

حسن لطفی

۹۵/۰۹/۱۰
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران