هم‌قافیه با باران

ای پسته خندان چرا خون در دل ما می‌کنی

پنجشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۴، ۰۸:۴۸ ق.ظ

ای پسته خندان چرا خون در دل ما می‌کنی

نرخی به خود می‌بندی و ما را ز سر وا می‌کنی

در هجر تو بی‌چندوچون، از دیده می‌باریم خون

این خنده را گویا کنون، بر گریۀ ما می‌کنی

با حرف مسئولانمان، گفتم که گردی مهربان

بیهوده می‌کردم گمان، با ما مدارا می‌کنی

در ظرف آجیل حقیر، یکدم بیا آرام گیر

آخر چرا ای دلپذیر، این پا و آن پا می‌کنی

ما طوطیان خوش نفس،بی‌پسته مانده در قفس

با ما اسیرانِ هوس ،چندیست بد تا می‌کنی

دل گفت:«تحریمش نما، تا گردی از بندش رها»

خود گو که از تحریم ما، یک‌ذرّه پروا می‌کنی؟

گفتم به دل:«بس‌کن شعار،طرحی از این بهتر بیار

تعیین نرخ ای شاهکار! در بینِ دعوا می‌کنی!

تحریم اگر طرحی نکوست،باری همه از سوی اوست!

ما را چرا در پیش دوست، اینگونه رسوا می‌کنی؟


سعید سلیمان پور

۹۴/۰۱/۰۶
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران