هم‌قافیه با باران

اینجا که آمدیم غم وغصه پاگرفت

سه شنبه, ۶ آبان ۱۳۹۳، ۰۵:۵۱ ب.ظ

 اینجا که آمدیم غم وغصه پاگرفت

 دلشوره ای عجیب وجود مرا گرفت

 حس غم جدایی این دشت لاله خیز

 بال وپرم جدا ودلم راجدا گرفت

 فالی زدم به مصحف پیشانی ات حسین

 آیات غربت تو دلم را فراگرفت

 دراین حسینیه که همان عرش کبریاست

 حق امتحان زقافله انبیا گرفت

 تنها دلیل بودن من سایه سرم

 زینب فقط به عشق برادربقا گرفت

 بین خیام خیمه عباس دیدنی است

شکرخدا رکاب مرا آشنا گرفت

تا وقت هست رکاب انگشتری درآر

 ازترس ساربان دل زینب عزاگرفت

 وای ازدل رباب که ببیند به جای آب

 تیرسه پربه حنجرششماهه جا گرفت

 اینجا درخت ونیزه تفاوت نمیکند

 هریک به سهم خویش نشان تورا گرفت

توناله میزنی عوضش سنگ میزنند

 وای ازشتاب دست پلیدی که عاقبت

زیورزگوش دخترکان بی هوا گرفت

حتی مدینه این همه زجرم نداده بود

 یک نیم روزجان مرا کربلا گرفت


* اگر نام شاعر را می دانید به ما اطلاع دهید. با تشکر

۹۳/۰۸/۰۶
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران