این بار علی آمده در صحنه ی پیکار
این بار علی آمده در صحنه ی پیکار
پرچم بسپارید به بازوی علمدار
مرحب شکنی آمده خیبر بگشاید
دروازه به سرپنجه ی توحید رباید
از میمنه تا میسره صد مالک و عمار
رنجیده بسی عبدود از ضربه ی کرار
قران به سر نیزه خریدار ندارد
با میوه ی ممنوعه کسی کار ندارد
با اشعری نفس درِ صلح نجوییم
برچهره ی ابلیس بسی سنگ بکوبیم
این گرگ که پوشیده لباس رمه و میش
با همدلی ما نبرد کار خود ازپیش
با نام احد تنگه به تدبیر ببندیم
بر مکر سفیهانه ی ابلیس بخندیم
وقت است در این واقعه جبریل بیایید
با نام فتوت غزلی نغز سراید
ما مرد جهادیم چه با تیرو چه منطق
در عرصه ی گفتار دلیرانه وناطق
گوینده ی حقیم اگر تلخ تر از زهر
باطل بسپاریم به خونخوارگی دهر
امر ست که با تیغ زبان نیک بتازیم
با ماه پدیدار بسی موج بسازیم
وقت است سیاووش بزند بر دل آتش
با تیر سخن ساز کند چله ی آرش
اول قدم لشکر ما قول سدید است
برگردن تهدید شما برق حدید است
ما واهمه از حربه ی تهدید نداریم
در شِعب جفا دانه ی امید بکاریم
اندیشه ی بمب اتم اندیشه ی خام است
در مکتب ما داشتنش فعل حرام است
تاریخ به پیشینه ی این قوم بنازد
دشمن به دلیران وطن نرد ببازد
مردی بجز از لشکر توحید نشاید
آزادگی از قبله ی خورشید برآید
باید بنویسند در این فصل توافق
کاین ملت آزاده ی سر تا به قدم شوق
لبریز عطش هم نفس رود بتازند
در راه وطن جان وسر خویش ببازند
ذلت نپذیرند که از قید رهایند
با رهبر فرزانه ی خود مست ولایند
مرتضی برخورداری