هم‌قافیه با باران

این غزل وقتی که جز با او‌ نمی‌آید به کار

دوشنبه, ۸ آذر ۱۳۹۵، ۱۱:۱۳ ب.ظ

این غزل وقتی که جز با او‌ نمی‌آید به کار
گفتن از چشم و لب و ابرو نمی‌آید به کار

دست همراهی اگر باشد که جای گریه نیست
شانه‌ای می‌خواستم! زانو نمی‌آید به کار

نیشخند دوستانم را به جانم می‌خرم
نوش جانم باد اگر دارو نمی‌آید به کار

کاش می‌دانست دندان‌تیزی کفتارها
جز برای کشتن آهو نمی‌آید به کار

انتظار  خنجری از پشت، دور از ذهن نیست
گفت‌وگو وقتی که رو در رو نمی‌آید به کار

نرم خواهد شد دلش روزی به دست این غزل
شعر گفتن نیز گاه این‌گونه می‌آید به کار

سعید ایران نژاد

۹۵/۰۹/۰۸
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران