این که گهگاهی به خواب ِ من میایی خوب نیست
این که گهگاهی به خواب ِ من میایی خوب نیست
اینکه خیلی نازی و شیطان بلایی خوب نیست
این که از روی ِ کلید ِ من کلیدی ساختی
بی اجازه پلک ِ من را میگشایی خوب نیست
خنده ات میگیرد از نوع ِ خوشآمد گفتنم
لهجه از دید ِ تو لابد روستایی خوب نیست
میکنم از تو پذیرایی دوباره گیج و منگ
گرچه کمرنگ است و خیلی طعم ِ چایی خوب نیست
خون ِ دلها خورده ام اما چرا طعنه عزیز؟
رنگ ِ دستت آنقدرها هم حنایی خوب نیست
نرخ ِ بازار ِ طلا را نشکن و درهم نریز
نه! پریشانی ِ موهای ِ طلایی خوب نیست
میگذارم باز آهنگی برایت از قدیم
گرچه از دیدت منوچهر ِ سخایی خوب نیست
نیست چیزی غیر ِ درد و درد و درد این روزها
جان ِ من باور بفرما آشنایی خوب نیست
باز برمیخیزی و بی هیچ حرفی میروی
لااقل دستی بده بی اعتنایی خوب نیست
صبح برمیخیزم و عطر ِ تو را بو میکشم
بغض میگیرد مرا یعنی جدایی خوب نیست
شهراد میدری