ای بهارستان اقبال! ای چمنسیما! بیا
شنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۵۷ ب.ظ
ای بهارستان اقبال! ای چمنسیما! بیا
فصل سیر دل گذشت اکنون به چشم ما بیا
میکشد خمیازهی صبح، انتظار آفتاب
در خمار آباد مخموران، قدحپیما بیا
بحر هرسو رو نهد امواج گرد راه اوست
هردو عالم در رکابت میدود تنها بیا
خلوت اندیشه، حیرتخانهی دیدار توست
ای کلید دل! در امید ما بگشا بیا
عرض تخصیص از فضولیهای آداب وفاست
چون نگه در دیده یا چون روح در اعضا بیا
بیش از این نتوان حریف داغ حرمان زیستن
یا مرا از خود ببر آنجا که هستی یا بیا
فرصت هستی ندارد دستگاه انتظار
مفت امروزیم پس ای وعدهی فردا! بیا
رنگ و بو جمع است در هرجا چمن دارد بهار
ما همه پیش توایم، ای جمله ما! با ما بیا
وصل مشتاقان ز اسباب دگر مستغنی است
احتیاج این است ک:ای سامان استغنا! بیا
کو مقامی کاز شکوه معنیات لبریز نیست؟
غفلت است اینها که بیدل گویدت اینجا بیا
بیدل
۹۵/۰۵/۰۹