ای تکیهگاه و پناهِ زیباترین لحظههای
ای تکیهگاه و پناهِ
زیباترین لحظههای
پرعصمت و پرشکوهِ
تنهایی و خلوت من
ای شطّ شیرین پرشوکت من!
ای با تو من گشته بسیار
در کوچههای بزرگ نجابت
ظاهر نه بنبست عابرفریبندهٔ استجابت
در کوچههای سرور و غم راستینی کهمان بود
در کوچه باغ گل ساکت نازهایت
در کوچه باغ گل سرخ شرمم
در کوچههای نوازش
در کوچههای چه شبهای بسیار
تا ساحلِ سیمگونِ سحرگاه رفتن
در کوچههای مه آلود بس گفتوگوها
بیهیچ از لذّت خواب گفتن
در کوچههای نجیب غزلها که چشم تو میخواند
گهگاه اگر از سخن باز میماند
افسون پاک منش پیش میراند
ای شطّ پرشوکت هرچه زیبایی پاک!
ای شطّ زیبای پرشوکت من!
ای رفته تا دوردستان!
آنجا بگو تا کدامین ستارهست
روشنترین همنشین شب غربت تو؟
ای همنشین قدیم شب غربت من!
ای تکیه گاه و پناهِ
غمگینترین لحظههای کنون بینگاهت تهی مانده از نور
در کوچه باغ گل تیره و تلخ اندوه
در کوچههای چه شبها که اکنون همه کور
آنجا بگو تا کدامین ستارهست
که شبفروز تو خورشید پارهست؟
اخوان ثالث