ای جان جهان،جان جهان زنده به جانت
جمعه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۵، ۰۲:۳۹ ق.ظ
ای جان جهان،جان جهان زنده به جانت
ای تشنه تر از تشنگی آب،لبانت
تنهائی ات از غربت تاریخِ تو پیداست
آنگونه که کَس تاب نیارد به بیانت
هفتادو دو ملّت همه در یافتنت گُم
هفتادو دو آیینه ولی داده نشانت
خواندند نمازی که وضویش همه خون بود
آنان که شنیدند در آن ظهر اذانت
یاران تو کَم،خیلِ یزیدان تو بسیار
ای جانِ جهان چشمِ جهانی نگرانت
ماندم ،که چه رازی تو، چه رازی تو چه رازی؟
هیهات!که نشناخت،که نشناخت زمانت!
تکثیر شود تا سخنم، سینه به سینه
گفتم غزلی لایق دلباختگانت
محمد سلمانی
۹۵/۱۲/۱۳