هم‌قافیه با باران

ای دیدنت آسایش و خندیدنت آفت

چهارشنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۵، ۰۹:۴۵ ق.ظ

ای دیدنت آسایش و خندیدنت آفت
گوی از همه خوبان بربودی به لطافت

ای صورت دیبای خطایی به نکویی
وی قطره باران بهاری به نظافت

هر ملک وجودی که به شوخی بگرفتی
سلطان خیالت بنشاندی به خلافت

ای سرو خرامان گذری از در رحمت
وی ماه درافشان نظری از ره رافت

گویند برو تا برود صحبتت از دل
ترسم هوسم بیش کند بعد مسافت

ای عقل نگفتم که تو در عشق نگنجی
در دولت خاقان نتوان کرد خلافت

با قد تو زیبا نبود سرو به نسبت
با روی تو نیکو نبود مه به اضافت

آن را که دلارام دهد وعده کشتن
باید که ز مرگش نبود هیچ مخافت

صد سفره دشمن بنهد طالب مقصود
باشد که یکی دوست بیاید به ضیافت

شمشیر ظرافت بود از دست عزیزان
درویش نباید که برنجد به ظرافت

سعدی چو گرفتار شدی تن به قضا ده
دریا در و مرجان بود و هول و مخافت


سعدی

۹۵/۰۱/۰۴
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران