هم‌قافیه با باران

ای رفته ز دل ، رفته ز بر ، رفته ز خاطر

دوشنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۴۲ ب.ظ

ای رفته ز دل ، رفته ز بر ، رفته ز خاطر
بر من منگر ، تاب نگاه تو ندارم

بر من منگر ، زانکه به جز تلخی اندوه
در خاطر از آن چشم سیاه تو ندارم

ای رفته ز دل راست بگو ! بهر چه امشب
با خاطره ها آمده ای باز به سویم ؟

گر آمده ای از پی آن دلبر دلخواه
من او نیم ، او مرده و من سایه اویم

من او نیم ، آخر دل من سرد و سیاه است
او در دل سودازده از عشق شرر داشت

او در همه جا ، با همه کس ، در همه احوال
سودای تو را ای بت بی مهر ! به سر داشت

من او نیم ، این دیده من گنگ و خموش است
در دیده او آن همه گفتار ، نهان بود

وان عشق غم آلود در آن نرگس شبرنگ
مرموزتر از تیرگی شامگهان بود

من او نیم آری ، لب من این لب بی رنگ
دیری ست که با خنده یی از عشق تو نشکفت

اما به لب او همه دم خنده جان بخش
مهتاب صفت بر گل شبنم زده میخفت

بر من منگر ، تاب نگاه تو ندارم
آن کس که تو میخواهیش از من به خدا مرد

او در تن من بود و ندانم که به ناگاه
چون دید و چه ها کرد و کجا رفت و چرا مرد

من گور ویم ، گور ویم ، بر تن گرمش
افسردگی و سردی کافور نهادم

او مرده و در سینه من ، این دل بی مهر
سنگی ست که من بر سر آن گور نهادم


سیمین بهبهانی

۹۴/۰۵/۱۲
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران