هم‌قافیه با باران

ای شب! به پاس صحبت دیرین، خدای را

دوشنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۶، ۰۷:۳۰ ب.ظ

ای شب! به پاس صحبت دیرین، خدای را
با او بگو حکایت شب زنده داری ام
با او بگو چه می کشم از درد اشتیاق
شاید وفا کند، بشتابد به یاری ام...
.
ای دل! چنان بنال که آن ماه نازنین
آگه شود ز رنج من و عشق پاک من
با او بگو که مهر تو از دل نمی رود
هر چند بسته مرگ کمر بر هلاک من
.
ای شعر من! بگو که جدایی چه می کند
کاری بکن که در دل سنگش اثر کنی
ای چنگ غم، که از تو به جز ناله برنخاست!
راهی بزن که ناله از این بیشتر کنی
.
ای آسمان، به سوز دل من گواه باش
کز دست غم به کوه بیابان گریختم
داری خبر که شب همه شب دور از آن نگاه
مانند شمع سوختم و اشک ریختم؟
.
ای روشنان عالم بالا، ستاره ها
رحمی به حال عاشق خونین جگر کنید
یا جان من ز من بستانید بی درنگ
یا پا فرا نهاده، خدا را خبر کنید!
.
آری، مگر خدا به دل اندازدش، که من
زین آه و ناله راه به جایی نمی برم
جز ناله های تلخ نریزد به ساز من
از حال دل اگر سخنی بر لب آورم
.
آخر اگر پرستش او شد گناه من؛
عذر گناه من، همه چشمان مست اوست
تنها نه عشق و زندگی و آرزوی من
او هستی من است که آینده دست اوست
.
عمری مرا به مهر و وفا آزموده است
داند که من آن نی ام که کنم رو به هر دری
او نیز مایل است به عهدی کند وفا
اما اگر خدا بدهد عمر دیگری...
.
فریدون مشیری

۹۶/۰۷/۲۴
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران