هم‌قافیه با باران

ای عشق مانده در قفس سینه ای سترگ

يكشنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۵، ۱۲:۲۲ ق.ظ

ای عشق مانده در قفس سینه ای سترگ
ای روح منعطف شده یا ایها البزرگ

یکجا نشین خلوت پر ازدحام شهر
از پا نشسته ی شرر تیغ و تیر و زهر

چالاک کوچه های پر از پیچ انتظار
ای بی قرار خاطر این مرد بی قرار

قلبم شکسته بسته ی آن اخم های توست
این سینه جذب  تیغ سرانگشت و زخم توست

حالم برای رجعت صد باره ام بد است
جشن وصال و پیرهن پاره ام بد است

بی آبروی پیش تو ام ایها العزیز
عرض مرا به جان تو پیش خودت نریز

این قبض بی دلیل مرا زود تر ببر
بازار مصر و بنده و پس زودتر بخر

من بی تو لنگ راه و زمینگیر می شوم
من بی تو خسته می شوم و پیر می شوم

مجتبی شریفی

۹۵/۰۴/۱۳
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران