ای غبار خاک پایت ، توتیای چشم من
پنجشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۵، ۱۰:۲۶ ق.ظ
ای غبار خاک پایت ، توتیای چشم من
کمترین گردی ز کویت ، خونبهای چشم من
چشم من جز دیدن رویت ندارد هیچ رای
راستی را روشن و خوب است رای چشم من
مردمِ چشمی و بی مردم ندارد خانه نور
مردمی فرمای و روشن کن سرای چشم من
من ز چشم خود ملولم ؛ کاشکی برخاستی ،
از درت گردی و بنشستی به جای چشم من
هر کجا دردیست ، باشد در کمین جان ما
هر کجا گردیست ، گردد در هوای چشم من
تا خیالت آشنای مردمِ چشم من است
هر شبی در موج خون است آشنای چشم من
گرچه چشمم بسته است ، اما سِرشکم میرود
باز میگوید به مردم ، ماجرای چشم من
ای صبا ! گر خاک پای او به دست آید تو را
ذرهای زآن کوش ، داری از برای چشم من
چشم سلمان را منور کن به نور خون که هست
روی تو ، آیینهی گیتی نمای چشم من
سلمان ساوجی
کمترین گردی ز کویت ، خونبهای چشم من
چشم من جز دیدن رویت ندارد هیچ رای
راستی را روشن و خوب است رای چشم من
مردمِ چشمی و بی مردم ندارد خانه نور
مردمی فرمای و روشن کن سرای چشم من
من ز چشم خود ملولم ؛ کاشکی برخاستی ،
از درت گردی و بنشستی به جای چشم من
هر کجا دردیست ، باشد در کمین جان ما
هر کجا گردیست ، گردد در هوای چشم من
تا خیالت آشنای مردمِ چشم من است
هر شبی در موج خون است آشنای چشم من
گرچه چشمم بسته است ، اما سِرشکم میرود
باز میگوید به مردم ، ماجرای چشم من
ای صبا ! گر خاک پای او به دست آید تو را
ذرهای زآن کوش ، داری از برای چشم من
چشم سلمان را منور کن به نور خون که هست
روی تو ، آیینهی گیتی نمای چشم من
سلمان ساوجی
۹۵/۱۲/۲۶