هم‌قافیه با باران

ای محو تماشای تو چشمان پری ها

پنجشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۳، ۰۹:۴۰ ب.ظ

ای محو تماشای تو چشمان پری ها

از رایحه ات مست تمام سحری ها

خون است دل ما ز فراق رخ ماهت

محصول غم عشق تو شد خونجگری ها

ای گمشده این دل سرگشته کجایی ؟

بس نیست مگر در طلبت در به دری ها ؟

ای همسفر باد صبا نام مرا هم

کن ثبت نگارا به صف همسفری ها

با سالک بیچاره بگو راه کدام است

باید که به تو ختم شود رهسپری ها

ای یار سحر خیز ، سحرخیز نمایم

محبوب تو باشد سحر و دیده تری ها

باید که نمازی به تمنای تو خوانیم

فارغ ز غم نان و تب سیم و زری ها

ای کاش برای دل من از غم عشقت

بالا برود زود تب بهره وری ها

شوق نفسی دیدن تو جان به لبم کرد

ما را برهان یار از این جان به سری ها

با باد صبا من گله از زلف تو کردم

تا چند بمانیم در این بی خبری ها

تا چند کنی ناز برای من مجنون ؟

تا چند کنی جلوه به چشم دگری ها ؟

شیرین سخنی گر به سخن لب بگشایی

تعطیل شود کار تمام شکری ها

آوای انالمهدی تو از حرم عشق

پایان بدهد بر همه نوحه گری ها


مجتبی روشن روان

۹۳/۰۸/۱۵
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران