ای پردهدارِ آتشِ غم! هر نفس بسوز
دوشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۴، ۰۷:۱۴ ب.ظ
ای پردهدارِ آتشِ غم! هر نفس بسوز
یک عمر بس نبود تو را، زین سپس بسوز
با آرزوی خنده گل در بهار عمر
ای مرغ پرشکسته! به کنج قفس بسوز
میسوختی به حسرت و دیدی که عاقبت
بر حال تو نسوخت دل هیچ کس؟ بسوز
چون غنچه باش پردگی درد خویشتن
زین غم که نیستت به گلی دسترس بسوز
یک عمر همچو شمع همه شب گریستی
یعنی هوای سوختنت هست، پس بسوز
هر گوشهای ز دامن آه سفر فتاد
در دست نالهای، دگر ای همنفس! بسوز
مهرداد اوستا
یک عمر بس نبود تو را، زین سپس بسوز
با آرزوی خنده گل در بهار عمر
ای مرغ پرشکسته! به کنج قفس بسوز
میسوختی به حسرت و دیدی که عاقبت
بر حال تو نسوخت دل هیچ کس؟ بسوز
چون غنچه باش پردگی درد خویشتن
زین غم که نیستت به گلی دسترس بسوز
یک عمر همچو شمع همه شب گریستی
یعنی هوای سوختنت هست، پس بسوز
هر گوشهای ز دامن آه سفر فتاد
در دست نالهای، دگر ای همنفس! بسوز
مهرداد اوستا
۹۴/۰۶/۰۹