ای کاش تو دست از سرم برداری ای باران
سه شنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۵، ۱۰:۳۷ ب.ظ
ای کاش تو دست از سرم برداری ای باران
با من سر ناسازگاری داری ای باران
هر بار من دلتنگ هستم میرسی از راه
مثل خروس بی محل می باری ای باران...
با رعد و برقت هق هقم را بیشتر کردی
من که خودم میسوختم... بیکاری ای باران؟!
او رفته و من مانده ام... بی کس در این خانه
تنها شدم... تنها اگر بگذاری ای باران
من با تو می آیم، گریزانم از این مردم
شاید مرا دست خدا بسپاری ای باران
بغضی گلویم را گرفته زود خواهم مرد
از تو اگر که بر نیاید کاری ای باران
تنها تو را دارم تو را هرگز نمیبخشم
تنهاتر از اینم اگر بگذاری ای باران
حسین صیامی
۹۵/۰۸/۲۵