ای که با یک عشوه از پیر و جوان دل می بری
يكشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۴۶ ب.ظ
ای که با یک عشوه از پیر و جوان دل می بری
اخم هایت با من است و خنده ات با دیگری ؟
اخم هایت باز کن تا که نلرزانی دلم
هیچ می دانی که بالبخند هایت محشری
تا که می بینی مرا روبند خود را می زنی
من که می میرم برای سبزه روی بندری
این همه سرباز افتاده به دنبالت مگر
ای صنم فرمانده ی کل قوا ی کشوری ؟
مثل پروانه فقط دور تو می گردم گلم
تو برایم رازقی و زنبق و نیلو فری
حتم دارم کفتر جلدم به زودی می شوی
در فضای باورم هر چند عمری می پری
محمد علی ساکی
۹۴/۰۶/۲۲