هم‌قافیه با باران

ای که گمنام رسیدی تو و گمنام گذشتی

دوشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ۰۹:۴۲ ق.ظ
ای که گمنام رسیدی تو و گمنام گذشتی
تو که بودی که شتابان و بی آرام گذشتی ؟

پیش از آنی که به خویش آیم و دامان تو گیرم
فرصتم رفت و تو چون لحظه ی الهام گذشتی

بی فرود آمدنی تا به کنارم بنشینی
بی درنگی که ستانم ز لبت کام ، گذشتی

تو همان مرغ همایون که سویم آمدی ، امّا
نالم از بخت که ننشسته بر این بام گذشتی

ناز هشیاری ات ای مرغ که در دامگه عشق
دانه را چیدی و چابک ز سر دام گذشتی

به تماشای تو از خویش برون تاختم ، امّا
زودم از دیده چنان شادی ایّام گذشتی

جز غباری به غفای تو ندیدم ، چو رسیدم
تو چه هنگام رسیدی ؟ تو چه هنگام گذشتی ؟                

میل و مقصود تو صحرای امید چه کسی بود ؟
ای سحابی که نباریده ز صحرام گذشتی !

تو که بودی و تبارت چه و اصل تو کجایی ؟
ای مه آلود ! که آن گونه در ابهام گذشتی

حسین منزوی
۹۵/۰۷/۲۶
هم قافیه با باران

نظرات  (۱)

۲۶ مهر ۹۵ ، ۱۱:۰۹ سعید حسن زاده
خوب بود. 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران