ای یاد دور دست! که دل میبری هنوز
پنجشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۹:۰۰ ق.ظ
ای یاد دور دست! که دل میبری هنوز
چون آتش نهفته به خاکستری هنوز
هر چند خط کشیده بر آیینه ات ، زمان
در چشمم از تمامی خوبان سری هنوز
سودای دلنشین نخستین و آخرین
عمرم گذشته است و توام در سری هنوز
ای چلچراغ کهنه که ز آنسوی سالها
از هر چراغ تازه ، فروزان تری هنوز
بالین و بسترم همه از گل بیا کنی
شب بر حریم خوابم اگر بگذری هنوز
ای نازنین درخت نخستین گناه من!
از میوه های وسوسه ، بارآوری هنوز
آن سیب های راه ، به پرهیز بسته را
در سایه سار زلف ، تو می پروری هنوز
وآن سفره ی شبانه ی نان و شراب را
بر میزهای خواب ، تو می گستری هنوز
سودای جاودان نخستین و آخرین
عمرم گذشته است ، توام در سری هنوز
با جرعه ای ز بوی تو از خویش می روم
آه ای شراب کهنه که در ساغری هنوز
حسین منزوی
۹۶/۰۲/۰۷