بادستهات ابر زمین را تکان بده
بادستهات ابر زمین را تکان بده
باران ببار و بر نفس جاده جان بده
بالاتر است دست تو از دستهای او
حالا بیا و سبزی خود را به آن بده
تحت الحنک کنار بزن با نسیم دشت
زلفی برای چشمنوازی نشان بده
لب تر کن از رطوبت باران و غنچه باش
یک بوسه در تلاقی صد آسمان بده
در آسمان طنین تو بیداد می کند
هو هو ....به عرش حق نفسی جاودان بده
یا مرتضی علی مددی دم به دم بدم
برکشتگان راه طریقت امان بده
در برکه ، نام حضرت تو در خروش شد
موجی به سمت ساحل این کهکشان بده
دریا به احترام غدیرت وسیع شد
یک گوشه در کرانه این بی کران بده
یک گوشه گفتم.... آه...باز دلم پر کشید و رفت
رقصی چنان میانه آن آستان بده
ایوان طلای صحن شما باصفاترین
پیمانه های شرب مدام آنچنان بده
انگور های پیکره ی آن ضریح را
در جام ها بریز به ما ارمغان بده
من کنت عشق بود و هزاران هزار مست
یک جرعه از غدیر به بی چاره گان بده
بیچاره توایم مدد کن علی مدد
هو می کشیم صحن تورا ناگهان بده...
یک دست جام باده و یک دست بر ضریح
یا فرصت زیارت صد می کشان بده
من کنت عشق... حضرت خورشید و عشق و عشق...
در برکه ات تغزلی از عاشقان بده
زهرا بیا که باز علی در خدا گم است
با چشم هات باز برایش اذان بده
هو مرتضی علی مددی کن زمانه را
مولا به حق حضرت زهرا، بیان بده
تا باز گویم آنچه دراین سینه مانده است
مولا برای از تو سرودن زبان بده...
زهرا گرفته بود به بیعت دو دست او
دستان مرتضاست... دوباره نشان بده
بازوی او بگیر... به لبیک هو بکش
ردعبای حضرت او را تکان بده
یا مرتضی علی تو پس از این ولی حق
یامرتضی بتاب به ما روشنان بده
من درزمان تو را به سفر می برم ....به دور
بر دست های بسته خدایا توان بده
این دست ها که وقف خدا در غدیر شد
در کوچه های شهر مدینه ......امان بده
تا باز گویم از غم و غربت ....غدیر و درد
تا باز گویم از غم مولا و جان بده
من درزمان تو را به سفر می برم ....به دور
می گفت اینکه ...آه به من خیزران بده
حامد حجتی