باد زد موی پریشان تو را ریخت به هم
يكشنبه, ۷ تیر ۱۳۹۴، ۰۸:۰۸ ب.ظ
باد زد موی پریشان تو را ریخت به هم
زخم پیدا شد و حال دو سرا ریخت به هم
لشگری از اُسرا پشت سرت صف بسته
نظم این لشگر اگرچه همه جا ریخت به هم
صوت قرآن تو در هلهلهها اوج گرفت
بعد از آن شهر به دنبال صدا ریخت به هم
گرچه از هر طرفی بر تو یورش میآورد
پیش لبخند تو اعصاب بلا ریخت به هم
سنگ بر ساحت پیشانی تو چنگ انداخت
نقش در آینهی آینهها ریخت به هم
اکثرن پیش اقلیّت تو در اقلاند
راه حل تو حساب همه را ریخت به هم
زنی از قافلهات خطبهی زیبایی خواند
کاخ اوضاع تمام اُمرا ریخت به هم
□
قطعهایی از سر تو ساخته بودند به نی
قافیه خون شد و فکر شعرا ریخت به همامیر اکبرزاده
۹۴/۰۴/۰۷