بازیک صبح غم انگیز و دو چشمم باران
سه شنبه, ۲ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۵۸ ب.ظ
بازیک صبح غم انگیز و دو چشمم باران
باز هم جمعه نبارید به عالم باران
مادرم باز نشسته است وچشمش در راه
حال چشمش چوهمیشه است که نم نم باران
ما که مردیم مسیحا نفس اما نرسید
بازهم بر سر سجاده ی مریم باران
در زمین دل خشکیده من هستی نیست
بده هستی تو به من باز به یک دم باران
ندبه مانده است به جا ارثیه از کرببلا
صبح هر جمعه چوشب های محرم باران
باز هم قافیه خشکید در این شعر ترم
تاکه از کرببلا گفتم وبا آن باران
کربلا آه کسی داغ برادر دیده است
سیل جاری شده بس دیده ی طفلان باران
تا که در علقمه چشمان علمدار زدند
شاید آنجا شده از مادر باران باران
نام عباس که آمد دل من روشن شد
حتماَ امروز نظر کرده به یاران باران
مهدی چراغ زاده
۹۴/۰۴/۰۲