هم‌قافیه با باران

باز احساس تکلّم می کنم

دوشنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۴، ۰۵:۴۹ ب.ظ

باز احساس تکلّم می کنم
کوزه ای هستم ترنّم می کنم
جانمازم توی آب افتاد و رفت
مسجدم بین شراب افتاد و رفت
عارفان هر مه جوانتر می شوند
هر مهی یکبار اکبر می شوند
پس علی اکبر شراب وهم نیست
از علی اکبر کسی بی سهم نیست
من حکایت می کنم شه زاده را
این رسول اکرم افتاده را
چیستی ای ارتعاش بی عدد
اکبری یا قل هو الله احد
السلام ای فارغ از بیگانگی
السلام ای زخم سرخ خانگی
زخم یعنی تو که از بدو ورود
مرتضایت گفته در غیب و شهود:
بهتر از این زخم در اسلام نیست
این نوه جز مغز این بادام نیست
پس تو زخم این جگر بودی و بس
یا نفس ابن النفس ابن النفس
هر که یادت می کند یادش بخیر
کشته ی تو یاد جلادش بخیر
ما گرفتاران دیروز توایم
سائلان گریه اندوز توایم
جان جبرائیل حالم را مگیر
جان فطرس پرّ و بالم را مگیر
ما اخیراً ذبح پایت می شدیم
پیش پای تو فدایت می شویم
با علی اکبر بساطی داشتیم
پشت این مسجد حیاطی داشتیم
تاک می جوشید از گلدان ما
چشمه می روئید از ایوان ما
بچه های جبهه ی عرفانی ات
سجده می بردند بر پیشانی ات
ما به حلقومت تشرف داشتیم
نزد تو حق تعارف داشتیم
چون به میلادت مصادف می شدیم
خود به خود انگار عارف می شدیم
کیست سوم شخص مفرد غیر تو؟
کیست تصویر محمّد غیر تو؟
باء بسم الله جز حیدر که شد؟
باغ بسم الله جز اکبر که شد؟
السلام ای مصطفای صیقلی
یا علی بن حسین بن علی
ای تو سبحان الذی اَسری شده
در زمین پیغمبر بالا شده
حمل این بار کرامت با تو بود
مصطفی یک راه اثبات تو بود
ای بلوغ مصدر خُلق عظیم
نوترین فصل پیمبر از قدیم
از همه پاک است اگر تصویر تو
رقص لولاک است در شمشیر تو
چون حسینیون ز یثرب خاستند
وقت هجرت یک پیمبر خواستند
پس تو این بار امانت را بکش
از پدر این بار منّت را بکش
او خودش را در شما تقسیم کرد
جد خود را در پسر ترسیم کرد
پس تو نور این حسین آباد باش
ارباً اربا شو در این وادی بپاش
روح تو از روح پیغمبر پر است
خطبه رو کن، دشت از منبر پر است
واکن از حلقوم خود اندوه را
در صدای خود رها کن کوه را
هر چه باشد تو از آنِ حیدری
تو اذان حنجر پیغمبری
پس مبارک تر ز تو طالع که شد؟
در فلک ها نو به نو ساطع که شد؟
هر چه سجاده است مدیون قدت
جان سجاد است مرهون قدت
تو بزرگی، کودکی مال تو نیست
کودک است آن کس که دنبال تو نیست
مادر تو مثل مردم بود؟ نه!
مثل حوا صید گندم بود؟ نه!
مادر تو آفتاب دشت بود
مادرت انوار بی برگشت بود
مادرت در ذات کبری مصدر است
آنچه از اکبر تراود اکبر است
هرچه مجنون است دنبال تو باد
هرچه لیلا در پر شال تو باد
هر کجا لیلا قدی افراشته
اذن خاص از امّ لیلا داشته
هر کجا مجنون عنان دار ره است
صاحب اذن از اباعبدالله است
پس ابامجنون حسین بن علی است
چونکه عقل کل در اینجا منجلی است
از ابامجنون و ام لیلی است
گر ز ما بر محضر تو میلی است
ای که تو زینب عنان گیرت شده
دل بکَن از خیمه ها دیرت شده
جز تو بر تو هیچکس راهی نداشت
در تو جز تو هیچکس زخمی نکاشت
زخم تو ارث نیاکان تو بود
سیب تو مجروح دندان تو بود
پس تو مقتول کرامات خودی
تو شهید نفی و اثبات خودی
دشت را پر کرده خیرات تنت
بوی دندان می دهد پیراهنت
رد کن از حلقوم، خون مرده را
یک «پدر» گو این شه افسرده را
آنچه نازل شد به راهت، آهن است
آنچه مشکل شد در اینجا، رفتن است
پس عبا را از تنت لبریز کن
یک رسول الله نو تجهیز کن
حنجرت گلدوزی ایهام شد
چشم تو خورشید صبح شام شد
قدّ تو تکبیر را تکبیر کرد
مصطفی را «معنی»ات تکثیر کرد

محمد سهرابی

۹۴/۰۳/۲۵
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران