باز است درِخانه که شاید خبر آید
پنجشنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۵، ۰۹:۵۴ ب.ظ
باز است درِخانه که شاید خبر آید
برظلمت یلدای جدایی سحر آید
در رقص شود شعله و هی پای بکوبد
خاموشی اسپند در آتش به سرآید
از راه رسد قاصدکی باخبری خوش
باران بزند پنجره با چشم تَرآید
از پیله برون آید و بالی بزند عشق
غم با همه سرزندگیش محتضر آید
تا رنج سفر مانع دیدار نگردد
ره بر سر مِهر آمده و مختصر آید
ناگاه بروید زدل خاک بسی گل
کنعانی سرگشته زراه سفرآید
خوشبوی شود کوچه و سرمست حضورش
هم شال سیه از تنِ خانه به در آید
آنگاه زمین چرخد ومن گِرد مدارش
نفرین حسودان فلک بی اثرآید
مرتضی برخورداری
۹۵/۰۹/۱۸