باز تابستانه ی آن تن کبابــم کرده است
باز تابستانه ی آن تن کبابــم کرده است
تشنه ام، شهریور لبهات آبم کرده است
من همان انگـــور بد مستم کـــه بوی موی تو
در مشام این شب وحشی شرابم کرده است
من همـــان مستم کـــه جای سیب آتش گاز زد
عاصی ام آن گونه که شیطان جوابم کرده است
شاعری بودم که شعر بی وضو هرگز نگفت
لذت ِ لامذهب ِ تـــو لاکتابم کرده است
شهرزاد قصــه ی من قصه گـــوی بهتری است
لای لای این شب خوشبخت خوابم کرده است
آه از ناز عرق بر گونــه های آتشین
گفت: گل بودم ، هوای تو گلابم کرده است
گفت: گل بودم ، فروپوشیده در گلبرگ هام
این زمستان زاده اما بی حجابم کرده است
خسته از این خاک شور و آب تلخ و باد سرخ
گشته بین چار عنصـــر انتخابـــم کرده است
گفتم: آدم برفی ام با چشم هایی از زغال
آتش آغــوش تـــو آدم حسابم کرده است
برف روی موی من مانده است گیرم سال هاست
دست بازیگوش تابستــان خرابــــم کرده است
آرش شفاعی